داستانهای اخلاقی 2
✍️جبرئیل در زندان نزد حضرت #یوسف آمد و گفت: ای یوسف چه کسی تو را زیباترین مردم قرار داد؟ فرمود: پروردگار.
🔸 گفت: چه کسی تو را نزد پدر محبوبترین فرزندان قرار داد؟ فرمود: خدایم.
🔹 گفت: چه کسی کاروان را به سوی چاه کشانید؟ فرمود: خدای من.
🔸 گفت: چه کسی سنگی که اهل کاروان در چاه انداختند از تو باز داشت؟ فرمود: خدا
🔹 گفت: چه کسی از چاه تو را نجات داد ؟ فرمو: خدایم.
🔸 گفت: چه کسی تو را از کید زنان نگه داشت. فرمود: خدایم.
💢 گفت اینک #خداوند می فرماید : چه چیز ترا بر آن داشت که به غیر من نیاز خود را باز گوئی، پس هفت سال در میان زندان بمان (به جرم اینکه به ساقی سلطان اعتماد کردی و گفتی: مرا نزد سلطان یاد کن )
🔺 یوسف آن قدر در زندان ناله و #گریه کرد که اهل زندان به تنگ آمدند، بنا شد یک روز گریه کند و یک روز آرام بگیرد.
📚 نمونه معارف ج3 ص ۲۸۰/ لئالی الاخبار ص ۹۲